در آستانه پنج سالگی


و اینک در آستانه پنج سالگی مبین خداوند هدیه ای دیگر به ما عطا کرد 

پسری دیگر به نام "میعاد"

اکنون مبین به یک کودک کامل با همه خصوصیات جسمی  و ذهنی تبدیل شده است

درک کاملی از همه چیز دارد به کلاس زبان و ژیمناستیک میرود(هرچند با اذیت)

این روزها که خیلی به برادر خود حسادت می کند اما مبین هم مثل همه ما دیر یا

زود باید این حقیقت را بپذیرد که باید در استفاده از منابع محدود  با دیگران 

شریک و سهیم باشد مبین باید بیاموزد همیشه همه چیز به او تعلق ندارد و همه

گوش به فرمان او نیستندو با محیط خود به سازگاری برسد و باید از دست دادن 

و به دست آوردن را بیاموزد  و صبور باشد...


در آستانه چهارمین بهار


چهارمین رمضان  و در آستانه چهارمین سالگرد تولد مبین،

حالا مبین یک بچه کامل شده و درک بیشتری از دنیای اطراف خودش پیدا کرده

دیگه خودش میره دستشویی و شماره یک رو تنهایی انجام میده و خودشو میشوره و میاد بیرون،

انگلیسیش خیلی خوب شده،گاهی کلاس نقاشی میره،وهنوز هم تک نوه وتکتاز هست.







 






سومین زادروز

پسر بابا حالا سه ساله شده و خیلی بیشتر از قبل اطرافش رو درک می کنه...


سومین رمضان

سومین رمضان زندگی مبین در حالی رسید که مبین در آستانه سه سالگی قراد دارد

هوش و استعداد فوق العاده مبین همه رو به شگفتی وا داشته،مبین خیلی از کلمات و

رنگها رو به انگلیسی میتونه بگه و خیلی زود همه چیزو یاد می گیره.

اما رمضان امسال  رمضان سختی هست و روزهای طاقت فرسایی هست


این روزها بسیاری از جنگلهای  استان فارس  در آتش سوخت و باید این بحرانها رو به

بحران آب اضافه کنیم.


 امیدوارمروزهای  پیش رو برای مبین و همه فرزندان ایران روزهای روشنی  باشه





حالا مبین

حالا  مبین انقدر بزرگ شده که می تونه اعداد رو به فارسی و انگلیسی بگه البته تقریبی

مبین می تونه رو توالت ایرانی بشینه و پی پی کنه

جملات رو کاملا ادا می کنه

و با شیرین زبونیاش همه رو دیوونه کرده

فقط تواین مدت دو سه بار مریض شده و حسابی ما رو کلافه  کرده


بعد از دوسالگی


این هفته مبین آبله مرغون گرفته و تب کرده و بی حاله و خیلی بی تابی می کنه


هفته قبل با مامانش و خالش رفتن قشم پیش دایی محمد 


بعد از ماه رمضون یک جشن تولد مفصل براش گرفتیم و کلی اسباب بازی و

کادوی خوشگل گیرش اومد


... خیلی از حرفا رو به صورت جمله شکسته بسته می تونه بگه:

"دردم می گیره"...

شماره ها رو کم  و بیش میگه  


بده به من

بالاخره مبین یک بار گفت :

بده به من ...

اولین حمام با بابا

امروز اولین بار مبین با بابا به حمام رفت و کلی خوش گذروند و

آب بازی کرد.

این روزا بابا امتحانات پایان ترم ارشد داره و اکثرا خونه هست و

بانک نمیره و داره درس می خونه.

مبین دیگه حسابی شیطون شده و می تونه خودش در هال و

ماشین رو باز کنه و از صندلی بره بالا و روش بشینه.

تقریبا دیگه بی خیال ممه شده و خوب غذا می خوره

اما تو حرف زدت تنبله و هنوز کلمات رو نصفه نیمه میگه

دایی ها از سفر برگشتند

امروز دایی محمد از قشم برگشت و دایی محمدعلی

هم دیروز از بندرلنگه اومد.

دایی محمد علی یه ماشین کنترل از راه دور خوشگل

و دایی محمد مثل دفعه های قبل چند تاماشین کوچولوی

 فانتزی براش اورد و الان مبین کلی ازین ماشینا داره 

به خاطر مبعث بابا دو روز خونه هست

   قراره از امروز مبین رو از شیر بگیریم

احتمالا برای مبین کوچولو خیلی سخته

 ولی مبین هم از همین حالا باید رسم

 دیرین دل نبستن و دل کندن رو یاد

 بگیره.... رسم دیرین زمانه















یکی از اولین ها


امروز مبین برای اولین بار دشتشوییشو خبر داد و بردیمش دستشویی


و هم جیش کرد و هم پی پی...

این روزا آمنه مجبوره صبحها بره یه جایی خارج از شهر برای برطرف

شدن مشکل بیمش و اوضاعمون یه خرده قاراش میش شده...


اما زندگی جریان داره...