قیمت اجناس مختلف در این روز ها تقریبا به شرح زیر است ( واحد تومان ) :
یک بسته پوشک بچه : 8000
یک قوطی شیر خشک : 11000
یک پاکت یک لیتری شیر: 2300
یک بسته چیپس: 1000
یک کیلو هندوانه: 500-800
یک کیلو موز: 4000
یک کیلو مرغ: 6000
یک کیلو گوشت: 25000
یک کیلو پسته: 40000
یک لیتر بنزین(آزاد) 700
یک لیتر بنزین(یارانه ای) 400
یک ونیم لیتر آب معدنی 700
یک کورس کرایه تاکسی 250
یک گرم طلا 18 عیار 100 هزار
سکه تمام بهار آزادی یک میلیون تومان
یک دلار امریکا 3000
یک متر آپارتمان: یک میلیون به بالا
خودرو(پراید) : 17 میلیون
خودرو(پژو 206) : 30 الی 50 میلیون
خودرو خارجی: 100 میلیون تا یک میلیارد
بلیت هواپیما(تهران-شیراز) ۱۲۵ هزار
بالاترین اسکناس موجود 10 هزار تومانی
بالاترین ایران چک موجود فقط 50 هزار تومانی
درشت ترین سکه 500
خرد ترین سکه 25
ما این اسم رو برای پسرمون انتخاب کردیم چون اسم زیبایی هست و معنای
زیبایی هم داره و خاص هست.
در سامانه ثبت احوال فراوانی این اسم 35736 در کل کشور قید شده و در یازده
سال گذشته همواره بین 45 نام اول پسران بوده؛ مثلا در سالهای 84و85 جایگاه
27 را در بین فراوانی نام ها به خود اختصاص داده.
مبین از اسماء جلاله پروردگار هست و 125 بار در قرآن تکرار شده
حالا می رسیم به معانی این اسم
در لغت نامه دهخدا، فرهنگ معین و فرهنگ عمید "مبین" به این معانی آمده:
- روشنگر، آشکار کننده
- پیدا کننده ٔ حق ها
- آشکار و روشن و نورانی
امروز صبح حال پسر بابا انقدر خوب شده بود که مامانش رفت بیمارستان
و خودش بهش شیر داد و پسر بابا یه شکم سیر شیر خورد و بازم می خواست.
عصر هم بابا و مامان باز اومدن بیمارستان و آقا مبین شکمی از عزا در آورد.
مبین امروز کاملا چشماشو باز کرد و حسابی اطرافشو نگاه کرد.
دیگه اکسیژنش کاملا قطع شده و فقط تا کامل شدن دوره آنتی بیوتکش اینجا
مهمونه و ما حدس زدیم انشااله تا سه شنبه بیاریمش خونه.
در این روز آقا مبین بسیار فعال تر شده و علاوه بر آنکه هر وعده 30 سی سی
شیر نوش جان کردند افتخار داده و در آغوش پدر و مادر نزول اجلال کرده و گوشه
چشمی نظر کردند و پدر دور از چشم پرستاران دو بوسه آبدار بر پیشانی وی
نمود.
اما هنوز همهء خلق در انتظار، تا کی آقا مبین از اکسیژن خالص و تخت NICU
شبی یک میلیون تومانی دست بکشند و به دنیای واقعی وارد شوند.
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی ننال
مرغ زیرک چون به دام افتدتحمل بایدش
بله آقا مبین!
و اینجوری بود که ما به دام عشق شما گرفتارشدیم و برای دیدنت و در آغوش گرفتن و
بوسیدنت لحظه شماری می کردیم.
امروز بابا صبح زود مثل همیشه رفت بانک شاید روزها سریع تر بگذره و ظهر زود
برگشتم خونه و بعد از یه استراحت رفتیم بیمارستان.
بالاخره بعد از پنج روز حال مبین رو به بهبودی رفت و شیر دوشیدهء مادرش رو با
شیشه بهش می دادن، شب هم اجازه دادن آمنه مبین رو بغل کنه و خیلی ازین
قضیه احساس خوبی داشت.
بعد از بیمارستان هم چون کمی خیالمون از بابت مبین راحت شده بودبرای افطار
رفتیم هتل هما و به یاد گذشته ها یه شام مشت زدیم بر بدن! تا آخرین روزای
مجردی رو با هم بگذرونیم ،
روز چهارم روز تولد امام حسن مجتبی (ع) بود و دیشب خیلی ها برای مبین دست به دعا
داشتند و از خدا خواستند که فردا مبین در آغوش خانوادش باشه اما مشیت خدا بر هر چیزی
اولویت داره و ما امروز از حرفهای دکتر ها فهمیدم که حداقل 7-8 روز باید صبر کنیم تا مبین رو
توی خونه ببینیم. این صبر طاقت فرسا شاید برای ما یک امتحان باشه اما واقعا برای یک مادر
سخته که نتونه بچه شو بغل کنه و بهش شیر بده...
(پسرم مبین "صبر" خصلت بزرگی که که هر انسانی باید داشته باشه تا به چیزهایی که
می خواد و دوستشون داره برسه. )
خدا رو شکر دیروز کار بیمه مبین درست شد و هزینه های کمرشکن بستری او مثل مادرش
توسط بیمه ء بانک پرداخت می شه و من امروز تصمیم گرفتم که از فردا برم سر کار و
مرخصیمو نیمه تموم رها کنم چون مبین که نیست و مامانشم پیش خانوادشه و ازش
مواظبت می کنن، شاید اینجوری تحمل این چند روز برام آسون تر بشه؛ اما چیزی که
هست ما کاملا به فضل خدا امیدواریم و می دونیم مبین رو پیش ما بر می گردونه...
در روز سوم پسر بابا هنوز زیر اکسیژن بود و یک کلاهک دیگر هم برای تنفس بهتر
روی او قرار داده بودند و وقتی که برای دیدن او به بیمارستان رفتیم فهمیدیم کمی
زردی گرفته و یک لامپ مهتابی هم برای او روشن کرده اند.
|
چون از بانک مرخصی گرفته بودم تصمیم گرفتم از فرصت استفاده کنم و به دنبال
شناسنامه پسر بابا برم، اما در بیمارستان مدارک مارا گرفتند و گفتند خودشان
برای ثبت احوال می فرستند و نیازی به مراجعه ما نیست فقط یک هفته دیگر باید
برای گرفتن شناسنامه پسر بابا مراجعه کنیم، و از اینجا بود که دیگر اسم پسر
بابا به عنوان "مبین" رسما ثبت شد و فامیل هم کم کم او را به جای اصطلاح
"بچچو" به نام مبین می نامند.
بعد من یه سری رفتم خونه مامان اینا و نماز خوندم قبل از ساعت دو بود
که آمنه زنگ زد و گفت دکترش گفته مرخص می شه، به سرعت فاصله
۱۹ کیلومتری بیمارستان دنا رو طی کردم و از اینکه بعد ازدو روز و دو شب سخت
آمنه کنارم میاد خیلی خوشحال بودم.
نا کارهای ترخیص رو انجام دادیم یک ساعتی طول کشید و بعد سری به مبین
زدیم و با دلی پر حسرت به خونه برگشتیم.
دیشب سخت ترین شب زندگی من و آمنه بود، از طرفی شوک بستری شدن مبین
همه رو بهت زده کرد و حرفی که دکتر بهم زد سرم رو تا آستانه انفجار پیش برده بود
(شب قبل دکتر بخش ویژه بهم گفت احتمال می ده قلب مبین بزرگ باشه و این باعث
مشکل تنفسیش شده) حالم انقدر بد بود که مریم باهام اومدو مامان اینا نذاشتن
شب تنها باشم.
خداروشکر صبح که بیمارستان رفتم بهم گفتن دکتر قلب مبین رو اکو کرده و هیچ
مشکلی نداشته اما تنفسش هنوز بهتر نشده بود.
اونروز دکتر پارسا نژاد آمنه رو مرخص نکرد اما حال و روحیش کمی بهتر شده بود
طوری که نگذاشت شب کسی پیشش بمونه.
یکشنبه سی تیر هزار و سیصد و نود و دو حدود ساعت سه بعد ازظهر « پسر بابا » به دنیا آمد.
در حالیکه زیر دستگاه اکسیژن بود و مادرش هنوز به هوش نیامده بود.
بابا از شنیدن صحبتهای دکتر NICU به شدت نگران شد و پسر بابا در این بخش بستری شد
تا تنفس طبیعی خود را شروع کند؛ حتی تا ساعت شش که مادرش با چشمانی نگران و گریان
به بخش زایمان منتقل شد و تا آخر شب هنوز هیچ تغییری در وضعیتش مشاهده نشد اما
بسیاری این امیدواری را می دادند که این وضعیت بزودی برطرف می شود و پسر بابا نفسهای
بابا رو قطع نمی کند.
دیشب شبی بسیار بد برای بابا و مامان سپری شد به امید آنکه فردا صدای دلنشین گریه های
فرزند خود را بشنوند. صدایی که دیگر زندگی آنهاست.
پسر بابا ، نفس بکش!
خدایا نفس منو قطع نکن!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* ۱۲ رمضان ۱۴۲۳ قمری و July 21 2013