دایی ها از سفر برگشتند

امروز دایی محمد از قشم برگشت و دایی محمدعلی

هم دیروز از بندرلنگه اومد.

دایی محمد علی یه ماشین کنترل از راه دور خوشگل

و دایی محمد مثل دفعه های قبل چند تاماشین کوچولوی

 فانتزی براش اورد و الان مبین کلی ازین ماشینا داره 

به خاطر مبعث بابا دو روز خونه هست

   قراره از امروز مبین رو از شیر بگیریم

احتمالا برای مبین کوچولو خیلی سخته

 ولی مبین هم از همین حالا باید رسم

 دیرین دل نبستن و دل کندن رو یاد

 بگیره.... رسم دیرین زمانه















یکی از اولین ها


امروز مبین برای اولین بار دشتشوییشو خبر داد و بردیمش دستشویی


و هم جیش کرد و هم پی پی...

این روزا آمنه مجبوره صبحها بره یه جایی خارج از شهر برای برطرف

شدن مشکل بیمش و اوضاعمون یه خرده قاراش میش شده...


اما زندگی جریان داره...














مرد سفر

حالا دیگه مبین مرد سفر شده و هفته قبل با مامان و بابا یک سفر 1500 کیلومتری

به ابرقو و بعد کرمان انجام داد ... هرچند این اولین سفر مبین نیست اما حالا مبین

از سفر لذت می بره و کمتر بی تابی می کنه.

قبلشم به مناسبت روز پدر رفتیم دستبوسی بابابزرگم،بیدک... بابا جواد هم اونجا بود

دیگه این روزها مبین کوچولو خودش ار پله بالا میره ...

 در باز می کنه

چراغ روشن میکمه

شیر آب را باز می کنه

هر چند هنوز درست نمی تونه صحبت کنه اما تقریبا منظورشو می رسونه

مثلا اگه جاییش درد منه میگه " درد"

کلماتی مثل "برو" "بدو" رو تقریبا میگه اما اکثر کلمات رو فقط حرف اولشو میگه