خودت باش

امروز نزدیک به چهار ماه از اولین نفسهای تو می گذرد و تو عزیزکم  

 

در این دنیا دور از   مشغله ها و هیاهو ها رشد و نمو می کنی...  

    

گاهی آرامی گاهی می خندی گاهی می گریی و گاهی بیمار می شوی....   

 

اما تو زیبایی و پاکی ... و من مست بوی تو و روی تو هستم...   

 

نمی دانم از نظر تو من چه خواهم بود.... اما من هر چه بودم خودم بودم  

 

و هرگز نخواستم  ادای دیگران را در بیاورم هر چند زندگی اینگونه راحت تر 

 

 بود اما من اهل ریا و تزویر   نبودم ...   

 

شاید همیشه خوب بودم اما  بدی نکردم.... ادعایی هم نداشتم.   

 

من به تو مقصد و راه را نمی آموزم این چیزی ست که تو خود باید یاد 

 

 بگیری     من فقط   به تو می گویم    "خودت باش"  

    نه آنچه دیگران می خواهند 

 

 چون آنان در تو آن چیزی  را می جویند که خود دوست دارند 

 

 

 اما تو تنها خودت هستی.

دوربین ...

تصور کن اگر در طول روز یک دوربین همواره به دنبال تو باشد و همهء اعمال و 

 

رفتارت را ببیند و ثبت کند؛ آیا رفتار تو متفاوت نخواهد بود؟ آیا از گناه و خطا  

 

بیشتر اجتناب نخواهی کرد و حتی در کیفیت کارهایت دقت بیشتر نخواهی 

 

کرد؟ 

 

پس ای پسرم بدان که دوربین های خدا شبانه روز شاهد کردار توست،دوربینی 

 

که با دقت و وضوح باورنکردنی همه جزییات را ضبط می کند...

گنجهای جاویدان

از ثروتهای دنیا هرچه طلب کنی و از خوشی ها و کامیابی ها همه نزد اوست و باقی 

 

همه فانی ست پس اگر طالب دنیایی جز از او نخواه که جز پشیمانی و تهیدستی 

 

هیچ نصیبت نخواهد شد. 

 

و کجا خواهی یافت چنین معامله سودمندی که سالم زندگی کنی و از نعمتهای  دنیا 

 

بهره مند شوی و به رشد و پیشرفت و تعالی برسی و در آخرت به بهشت و دیدار  

 

پرودگار نائل آیی؛ که من هرچه جستجو کردم در جهان دادوستدی سودمند تر نیافتم.  

 

...

 

 هرچند سعادت حقیقی چیز دیگریست که تنها نصیب شکرگذاران خواهد شد.

از زندگی

این بار که برایت می نویسم اطمینان یافته ام که تو پسر هستی و ندای درونی ام به من دروغ 

 

نگفته است. 

 

پس تو هم یکی دیگر از مردان این سرزمین خواهی بود یکی دیگر از مردان خدا!  

 

برایت از زندگی می گویم از آنچه پنج ماهی آن را آغاز کرده ای،رشد و نمو کرده ای تا متولد شوی 

 

در دنیایی پا بگذاری که در خود همه چیز دارد و تلخ و شیرینش به هم آمیخته است،حقیقت و  

 

مجازش چندان مشخص نیست،اما اگر استوار و راسخ باشی بی شک اهل سعادت و پیروزی 

 

خواهی بود و اگر سست و بی تفاوت باشی جز پشیمانی چیزی نصیبت نخواهد شد. 

 

فرزند! پیش ار تو بسیار انسانها آمده اند و زیسته اند و رفته اند، بیش از تو سختی کشیده اند و  

 

بیش از تو حرص و طمع برده اند، بسیار پادشاهان و رهبران بوده اند و برای دنیا جنایت ها کرده اند 

 

و حتی نام خود را به دروغ به نیکی برده اند اما هیچ یک نمانده اند،پس زندگی را چون  یک  

 

کشتی ببین که باید چند مدتی در آن سفر کنی و بعد در ساحل دیگری زندگی جاودان یابی. 

 

در دنیا همه کس را دوست داشته باش اما به کسی دل نبند "که آنچه نپاید دلبستگی را نشاید" 

 

آنگونه زندگی کن که فردا روزی گرفتار حسرت و پشیمانی نشوی زیرا در های توبه اگرچه همیشه 

 

باز است اما هیچ لکه سیاهی بی آنکه جایی از خود بگذاردپاک نمی شود.  

 

پس دلت را  همچون آیینه صاف و پاکیزه نگاه دار! و زندگانی بزرگان را سرمشق خود قرار ده!

به خدا...

 

شاید سخت باشد که در برابر خورشید باشی و از آفتاب سخن بگویی... 

 

پس در اثبات خدا هیچ نمی گویم که تو خود او را در خواهی یافت که جز نادان ها هیچ کس او را 

 

انکار نکند و جر گناهکاران کسی برایش شریک قائل نشود و هر کس خدارا شناخت به آغاز و  

 

انجام خود ایمان آورده است و رسیدن به مقصد جز با راهنمایان الهی ممکن نشود و راهنمای 

 

الهی همیشه باید زنده باشد تا انسان به بیراهه نرود. 

 

اگر از خود بگذری به خدا خواهی رسید، به عشقی که پایان نمی پذیرد، به اوجی که فرودی 

 

ندارد، به لذتی که با رخوت آمیخته نگردد، به امیدی که پس از آن بیمی نباشد.

رسالت من

شبی دیگر نشسته ام تا بنویسم و بدانی جز از سر خیرخواهی و عشقی که به تو دارم چیزی  

  

نمی گویم و مسوولیت من تنها این است که راه را به تو نشان بدهم و تو خواهی راه را دنبال  

 

کنی و خواه به بیراهه روی، همچون هر انسان  آزادی! 

 

قرنهاست  انسانها بر روی این کره خاک زندگی می کنند و تو این شانس را داری از تجربیات 

 

آنان استفاده کنی زیرا عمر کوتاه ما کفاف آن را نمی دهد تا تمام راههای رفته را طی کنیم و 

 

در همه چیز به تجربه های شخصی برسیم. 

 

من نیز انسانی هستم ناقص همچون دیگران، گاه راه درستی را پیمودم و گاه به ژرفای نادرستی 

 

سقوط کردم اما هرگاه پند بزرگان شنیدم و راه غلط گذشته را تکرار نکردم به پیروزی رسیدم  و  

 

هرگاه بر حماقت خود لجاجت کردم شکست خوردم. 

 

پسرکم بدان، اگر جوانان پند می شنیدند و از روزگار می آموختند زود به رستگاری می رسیدند!