مرد سفر

حالا دیگه مبین مرد سفر شده و هفته قبل با مامان و بابا یک سفر 1500 کیلومتری

به ابرقو و بعد کرمان انجام داد ... هرچند این اولین سفر مبین نیست اما حالا مبین

از سفر لذت می بره و کمتر بی تابی می کنه.

قبلشم به مناسبت روز پدر رفتیم دستبوسی بابابزرگم،بیدک... بابا جواد هم اونجا بود

دیگه این روزها مبین کوچولو خودش ار پله بالا میره ...

 در باز می کنه

چراغ روشن میکمه

شیر آب را باز می کنه

هر چند هنوز درست نمی تونه صحبت کنه اما تقریبا منظورشو می رسونه

مثلا اگه جاییش درد منه میگه " درد"

کلماتی مثل "برو" "بدو" رو تقریبا میگه اما اکثر کلمات رو فقط حرف اولشو میگه